شیطونیای پارسا
جونم واستون بگه از شیطونیای جدید آقا پارسا چندروز پیش ظهر خسته وکوفته از سرکاررسیدیم خونه که بابایی داشت وسایلو از صندوق عقب ماشین برمیداشت که پارسا شروع کرد به گریه کردن حالا نکن کی بکن تازه بعد از چند دقیقه متوجه شدیم آقا میخواد بره تو صندوق عقب بشینه یه روز عصر رفتیم خونه مامانبزرگ پارسا همش میخواست بره بیرون(دد) که بعد دیگه دایی رفت واسش یه جوجه کبوتر اورد که سرگرم بشه و غر غر نکنه اینجام آخر شبه خسته و کوفته میخوایم بخوابیم که آقا پارسا تازه بازیکردنشون شروع شده اونم با چی چراغ قوه اینجام چراغ قوه تو دهنشه اینجا خونه م...
نویسنده :
مامان پارسا
16:58